[ad_1]

بیلبورد فارسی – یکی از مشتری‌های نمایش «کابینت» در اطراف «کاخ هنر» سیگار‌ش را به آتش می‌کشد و می‌پرسد: فیت‌ جدید هیپ‌هاپ و تئاتر، نقطه عطف است یا مثل همیشه یک کلیشه‌ی تبلیغاتی برای کاسبی با هنر؟

تقاطع خیابان‌های نوفل‌لوشاتو و رازی؛ این چهارراه ایرانی-اروپایی، بی‌سر و صدا به قلب فرهنگی تهران تبدیل می‌شود. اجتماع تماشاخانه‌های جمع و جور در همسایگی پنج سفارتخانه‌ی مهم غربی -از جمله فرانسه- و کافه‌هایی خوشبخت که در املاک کلنگی زندگی می‌کنند؛ در این محدوده‌ی کوچک اما عمیق، دست‌ نامرئی تقدیر به همه چیز اودکلن روشنفکری و رنگ نوستالژی پاشیده. به چهارراه ولیعصر جدید خوش‌آمدید. در این غروب خاکستری روی پیشانی آدم‌ها نوشته: «چهارراه ولیعصر هرگز نمی‌میرد.»

«سعید دهقان» سمت چپ صحنه، پشت دم و دستگاهش می‌نشیند و داستان را پلی می‌کند. آن طرف صحنه، یک دختر با روپوش دبستان، سیم میکروفن را دور خودش می‌پیچید و در کمال خفقان می‌رقصد. او «پرستو» نام دارد؛ دختری که تمام عمر در کابینت زندگی کرده. سپس ویدئوپروژکتور با نوشتن جملاتی دارک روی دیوار روبه‌رو، دومینوی دیالوگ‌های به یادماندنی را آغاز می‌کند. مثل این یکی: «تا امروز چندتا گاو خوردی؟»

داستان یک خطی کابینت با روایتی غیرخطی، یک ماجراجویی عمیق و پیچیده را در روان آمیزاد دنبال می‌کند. پریسا از جهنم دبستان تا پرتگاه تیمارستان با مونولوگ‌های درخشان مدام در رفت‌وبرگشت‌های زمانی ظاهر می‌شود؛ هر بار زخمی‌تر و تنها‌تر. مادرش -خانم قربانی- ناظم مریضی است که بوی وایتکس، خط‌کش و آزمایشگاه می‌دهد و بدتر از همه اینکه «در یخچال کِش می‌آید». پدری در کار نیست و غیبت او مثل سایه‌ای ترسناک، در شخصیت وحشی و بی‌رحم شوهر آینده پرستو –دکتر حسام هادیان- بازسازی می‌شود.

در تمام این رفت‌وبرگشت‌ها، موسیقی سعید دهقان مثل رود جاری است و نبض قصه را در دست دارد؛ ضربان قلب پریسا، آمبیانس جنایت، صدای درِ کابینت و در سکانس نهایی، مارش پیروزی دانش‌آموزی که برای نباختن در زندگی، خون ریخت. بهترین آهنگساز هیپ‌هاپ ایران بخشی از روایت است؛ نه قسمتی از دکور. این همان دست‌پختی است که از پیمان قدیمی -کارگردان خوش‌سلیقه و مدیر مسئول «هیچا»- انتظار می‌رفت.

نمایش تمام می‌شود اما پرده‌ای پایین نمی‌آید. با دعوت پرستوهای قاتل، آهنگساز متواضع، تاسیساتش را رها می‌کند و در کنار سایر اجزاءِ کابینت روبه‌روی تماشاگران صف می‌کشد. تشویق‌ها تشدید می‌شود. سپس تماشاگران با سالن خداحافظی می‌کنند. سعید دهقان به پیشنهاد مصاحبه بیلبورد فارسی پاسخ منفی می‌دهد؛ در حالی که نمی‌تواند حس سوءظن، خجالت و ترسش را پنهان کند. نگران است که مبادا با یک رسانه‌ی دولتی طرف باشد.

اما بیلبورد فارسی -از تهران تا لس‌آنجلس و در مارکت مجاز یا اعماق زیرزمین- فقط یک چیز است: رسانه‌ی موسیقی ایران. و به جز «ژورنالیسم ایرانی» هیچ ملاحظه‌ای ندارد. زیرزمین لو رفته و درهای کابینت شکسته، با این حال زیرزمینی‌های سابق برای ایستادن زیر نورافکن به زمان و تمرین بیشتر نیاز دارند.

منبع: اختصاصی «بیلبورد» / نویسنده: «محمدحسین حیدری»

[ad_2]
billboard